یادداشتهای روزانه

ساخت وبلاگ
دیروز عصر وامروز صبح اختصاصی!!تایپیدم.نزدیک 3000کلمه میشد.بهرحاال حجم اگهی های فردا خیلی خیلی زیاد شد.فقط روزنامه کم نیاریم..به مادرخانوم میگم من رفتنی ام !دخترت رفتنیه! شوووووهرتو بچسب!دیگه شوهره دیگه!!اسمش شوهره!میگه من هنوز هستم !دیگه کجااااا!! میگم مگه قراره تو نباشی .ما زندگی لازم نداریم!میگه بذار یکم دست  وبالت باز بشه .پول بیادد دستت!!میگم نکنه میخاای جهاز!!بخری برام!!میگه نخیرم!!!مچکرم آقاجوووون اگه نبودی خرجیمو هم نمیدادن...خدا سایتو بالاسرم نگهداره ...مرسی آقاااجون که هستی.شوخی شوخی قشنگ میذارن توکاسه آدم!! گفتم بذار نصف حقوق پدرمو که باسم من شده سالهاست! بدم بهش.بهرحاال ننه ام که دختر تنیشم حتما انتظار داره خرجمو بدم تو این خونه .ناپدری که 100 درصد باید به خونم تشنه باشه!!همینطوری شوخی شوخی دارم میگم هااا.برگشته میگه خدا به تو بده ..تو هم به من بدی...بلع بلع...ما آفریده شدیم فقط خدا به ما بده قوربونش بدم .منم به مادرم بدم!!میخاام یه تصمیمی بگیرم .شواهد حکایت ازین داره که من بهتره سال دیگه از مستاجر واحدم خدافظی کنم.وخودم خرد خرد برا واحدم هزینه کنم..مادرگرام هم میخان هف یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 64 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

چندوقته خابهای عجیبی میبینم ...خونمون تو روستا وخونه بابا بزرگم هم همینطور که همسایه بودیم باهم.همسایه دیوار به دیوار.خاب دیدم سنگ قبرآقاجونم گوشه حیاط خودمونه.یه چیزی القا میکرد که جااش همونجااس انگار.چندوقته یه همچین خابایی میبینم.خیره ان شالاه.ولی نمیدونم تعبیرش چیه .دیروز میخاستم بریم یه سر بزنیم ولی گفتم روز تعطیلی بریم اونجا من باید اشکم دربیاد تا بریم برسیم ..دست خودم نیست وقتی وارد اون جاده میشم ناخودآگاه گریه ام میگیره .وقتی هم چشمم به خونه بابایی و خودمون میوفته دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم.وقتی میبینم همه چی هست مثل درختای قدیمی30 وچندسال پیش ؛ وقتی میبینم خونه ها به همون شکل موندن..بغضم میترکه که چرا همه چی سرجاشه و تقریبا دست نخورده مونده ولی بابایی و آقاجونم دیگه نیست.غم داره وقتی حس میکنی اینارو.یه چیزی دارن تو خاب به من میرسونن ولی نمیدونم.چندوقت پیش هم دیدم که از دم در مثه بچه مظلوما دارم داخل میبینم ..روز بعدش زنگیدم به مستاجرم و رفتم دم در خونم و دقیقا همونطور ذل زدم به داخل .آشپزخونه دیده میشه ها تقریباازدر ورودی..دیشب هم باز خاب دیدم .سرظهری مستاجر زنگیده ومیگه راد یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 70 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

امروز جمعه اس!! 5 آذرماه سال95 هست! تقریبا از اواسط هفته هوای منفی 10 تا 13 و14 رو تجربه کردیم.بدون هیچگونه بارش باران ویابرفی...ولی من میدونم برف ما اواخر آذر میاد شایدم اواسط آذر..هوا خیلی آفتابیه .از پشت پنجره گرمه.ولی بیرون همش سوز داره .خدا به داد اونایی که تو شمال گاز وبرق وآبشون قطع شده برسه.تازه نارنگیا هم با پرتقالا به فنا رفتند اونجا.خلاصه طی عملیاتی یه دعای بخت گشایی برام گرفتن...دعا نویسه گفته مثه همون دعانویس قبلی ، که کسی که خاطرخاهت بوده !زحمت کشیده بختتو بسته..ماهم گفتیم یه دعا بگیریم حالا باز بشه .شووشوو هم نکردیم ایراد نداره..مهم اینه که باز باشه!!! روزای افتابی وگرمی رو از پشت پنجره تجربه کردیم امرووز.دارم هی دودوتا چهارتا میکنم که سال دیگه به مستاجر خدافز بگم یانه!!ولی میگم بذار بگم ...اینجوری به نتایج بهتری میرسم .ولی باید از قید ماشین خریدن بگذرم..بعدش یه تف تو روی خودم نثار میکنم که اگه الان 15 میلیون برباد رفته دستت بود .یه ماشین قسطی میشد خرید...ولی خب بعدش میگم مصلحتی تو کار بوده..شک ندارم..خریت انجام دادم ولی یه ندای قلبی منو به سکوت دعوت میکنه...بازم امیدم ب یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 52 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

روزهای خیلی پرکاری هستش.قوربون خداا برم ،کار از در ودیوار داره میباره!واقعا میگم.دیگه گاها ساعتو از 2 هم رد میکنم ومیبینم هنوز کار هست.تمومی نداره ماشالاه...این چندروز تعطیلی هم باعث میشه کلی کار داشته باشیم برای روز شنبه!! آینده که روزنامه بسلامتی میخاد!!چاپ داشته باشه...یه جورااایی دل تنگ میشم ..دل تنگ اینکه همش کاروکارو کار شده زندگیم.ولی خب خاب هم هست!!تو زندگیم .اینا دوتا مقوله جدانشدنی هستن!!البته ناشکری نکنم...بخاطر اینکه به لطف و کمک و بزرگی خداا ، به جاهای بهتری رسیدم تو زندگیم..فقط این ام وی ام 315 هاااا هی به من چشمک میزنن!!!منم بای بای میکنم براشون!!! ولی خب هرچه پیشاید خوش آید.واقعا بشر سیری ناپذیره!!واقعا اتفاقای خوب هی آدم به جلومیبره توزندگی..یعنی روزی نیست که به دکوراسیون خونه فک نکنم!!ایا من خل شده ام!!آیا خوبه !؟آیا بده!؟ یه جا خوندم آدم هر چقد به اهدافش تو زندگی فک کنه وبرنامه ریزی کنه براشون.زودتر وبهتر میرسه به اهدافش..اهداف ما هم یه خونه خوشگل با یه ام وی ام 315  خوشگیل...دارم تمرکز میکنم رو این ماشین...البته تیبا 2 هم خوبه هاا..اما نیدونم چرا وقتی میبینم ای یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 63 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

 داشتیم عادت میکردیم به قضیه یه روز استراحت !یه روز کار!!تقریبا چسبید بهم.امروز رفتیم خونه عمه وبهش سرزدیم.هوا سرده و باز مریضیش تمومی نداره.تازه رفته یه آمپوال آنفلونزا هم زده دیگه بدتر!!همیشه سرمامیخوره  از اونوقت!!یه چندوقتیه یه مسئله ناراحتم میکنه.عروس رییس قشنگ داره میاد تو نخ من !تا ببینه چه جوری دارم کار میکنم ویا دبگیره !برای آینده!! واین برای من آزاردهنده اس..فکرای خوبی درموردش تمیکنم!چون قشنگ معلومه میخاد کاریاد بگیره وزبونم لااال!!! جایگزین من بشه!چون عروسشه نمیتونم بپیچونمش!بهرحاال عضو جدید خونوادشونه وهی میاد با روزنامه ها بازی میکنه!!وحرص من درمیاره!یکی نیست بگه تو که شوهر کردی برو املت درست کردنتو یاد بگیر!!!به فصل بارگذاریت!!فک کن.راستش اصلا حس خوبی بهش ندارم.فقط میخاد خود شیرینی کنه. امیدوارم رییس محترمه بدونه که نیرویی که 5سال حمالی کرده رو باید نگه داشت!!بامید خداااا.داشتم میگفتم اقازاده اش قبل عقد و نامزد داشت کاندوم بازی میکرد تو دفتر (گناهش پای خودش) من چون میدونستم کلید دست ما سه تاس براهمین چندبار کاغذ کاندوماشو دیدم !!!وهمچین بیبی چک رو که بازم کاغذشو یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 72 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

امروز بسلامتی 5 شنبه بود و ساعت کاری  تا 1ونیم بود.اونقد کار بود که تا خود ساعت 2 ونیم فط تایپیدم .موقعی که کارز یاد هست معلوم نیست عروس و دوماد کجان!!موقعی که قراره سر بکنه تو کار من زود زود میان!! قرار بود مریم بیاد !که بالاخره بعد از یکسال وشایدم بیشتر اومد.منتظر بودم بعلت اینکه صمیمیت ما خیلی زیاده!!!وقتی از مشهد برگشتم بیاد دیدنم ومنم سوغاتی نگه داشته بودم!!براش.چهلم مشهد شده ومیگه برا همکارم که از مشهد !اومده بود روسری خریدم .برا تو هم گفتم ظرف بخرم! گفتم به دردت نمیخوره!برات یه چیزی میخرم..گفتم سلامت باشی برامن کافیه .ولی خوب بود گفتیم خندیدم قهوه خوردیم وفالشونو دیدم !!خخخخخخخخخخ.برا من و خاهری عکس  هواپیما درومده !احتما این دفعه میریم کیش!!مامان هم رفته بود خونه خاهرش( خاهربزرگش) به مامان گفته دوستام میان یه مقدار حرفای ناجور میزنن تو جمع خانوما.دختراتو نیار!!!اکثرا بیوه ان دوستاش!مامان هم رفته دیده همه دخترا هستن!!جز منو خاهری!! یعنی چشم نداره ماهارو ببینه ...سرشونو تو کون همه میکنن .منتها موقع مهمونی سکته اش میگیره بگه دخترارو هم بیار!!عیبی نداره ،منم یادم نگه میدا یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

اصلا حسش نیست بنویسم!!!


یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 41 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

فقط همین که گلایه ای نمیکنم از این همه کار واین همه خستگی  (البته بصورت آشکارا) ...یعنی میتونم بگم فقط امروز تونستم ساعت 1ونیم  تمومش کنم! چندوقته هی درگیر اینم که رادیات واحدو بدم عوض کنن .ولی نه مستاجرو میشه پیدا کرد نه تعمیرکارو...رادیات اتاق چکه میکنه !منم گفتم بهتر سریع بدم عوضش کنن.یکی از پسرا گفت درو بستیم و اینا استفاده نمیکنیم ازون اتاق.منم با خودم گفتم بهرحاال اجاره میده که استفاده کنه  از خونه.تازه ماهی 80 تومن پول شارژ میدن.صبحی باهاشون هماهنگ شدم .رادیاتو گذاشتم تو ماشین.گفتم جمعه بزنگین .تعمیرکار بیاد نصبش کنه.با این آقای شوفاژ کاره چندساله همسایه ایم تو محل کار..صبحی رادیاتو گذاشتن تو ماشین ، میگه خودت برش نداری هاا ..به پسرا بگو بیان ورش دارن!میگه یه وقت لوتی بازی در نیاری هاااااااااااا!!! با خودم میگم اینم فهمیده من بلد نیستم مثه زنها رفتار کنم!!!خوبه میدونن دختر پدرم هستم...سرظهری رفتم سرخاک پدرم  و بابایی .اونقد گلایول هاای خوشرنگی آورده بودن که نمیدونستم چه رنگی بخرم..خدا روحشونو بیامرزه..به آقاجونم هم گفتم که میخام  با حقوقی که ازت بهم رسید یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 64 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

چندوقتی بود هوای آفتابی رو داشتیم تجربه میکردیم .البته سرد بودها ولی آفتاب میزد هر روز.کارها هم طبق معمول بیشتر از همیشه.دارم سعی میکنم که کارامو  کامل انجام بدم و گله ای نکنم.بهرحاال خداروشاکر باشم که صبح که از خواب بیدار میشم ، یه هدفی دارم که باید بلندشم و زود اماده شم و برم سراغش..دیروز گفتم آخرین روز آفتاب مهتاب بودن هوااس.برم اول آرایشگاه خودمو خوشجل کنم واینا.بعدش رفتم یه خرید کوچولو انجام دادم.یکم گشتم و برگشتم خونه.از امروز ابرای سیاه لونه کردن تو آسمون و احتمال اولین برف داخل شهر وجود داره .ان شالاه صلاح خدا هرچی باشه همون باشه.مستاجر خوشجلم اجارشو هنوز نداده .بعدش این پسرا هم فیش تلفنو واریز نمیکنن .بعدش میگن ما استفاده نمیکنیم وامروز فیش در آوردم میبینم 7 تومن زدن .اخرش گفتم بهرحاال خط تلفن رو واحده دیگه باید پرداخت بشه.حالا خدا کنه فیش برق رو واریز بکنن.من خوشم نمیاد اینجور چیزا رو پشت گوش بندازه آدم..حالا از تلفن استفاده نمیکنن ازبرق که استفاده میکنن.بنظرم مستاجری اصلا وجهه خوبی نیست.وقتی با آدمای بی خیال طرفی.حالا صدرحمت به اینا.مستاجر مادر گرام پول فیش آب رو نداده یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 52 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04

برفی که دیشب باریده بود حسابی آبکی بودوصبح راحت تونستم با ماشین برم.رییس درگیر جشن وکادوی یلدای عروسش بود .دیگه وقتی قراره خودش خرج کنه باید خودشم نظارت داشته باشه.یه هندونه داده بود تزیین کنن.فک کنم چون جشن نگرفته بودن خاستن که یه مقدار باشکوه تر باشه .خداسلامتشون کنه.اینکه خرج و مخارج یه زندگی جدیدم بدی بار سنگینیه وقتی توخونه اجاره ای هستی و کلی قسط داری!بهر حال صلاح مملکت خویش خسروان دانند.تنشون سالم .خوش باشن.امروز حسابمو چک کردم دیدم بازم واریزی از سوی مستاجر انجام نشده!مجبور شدم اس بدم و بهرحال در جریان باشن که من قسط و خرج و زندگی دارم.در حد یه یادآوری  مودبانه بود.ولاغیر.که درجریانم قرار گرفتم که پدر مستاجر دستش یه مقدار تنگه.واینکه بحث سر فیش تلفن شد.میگن ما گوشی تلفن نداریم .!!اونوقت از کجا 4700 یه باز زدن !7 هزار هم این دوره!!منم انگار موظف شدم فیش تلفن واریز کنم!!گفتم یه گوشی میارم سرظهری ببنم اصلا این خطی که من تغییرنام دادم نکنه مال این خونه نباشه!!دو به شک شدم!!خلاصه این پسر مودبه رو از یه مسیری برداشتم رفتیم خونه .وامتحان کردیم دیدم نه درسته!!ازونجایی هم که در جری یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 41 تاريخ : جمعه 26 آذر 1395 ساعت: 0:04